قرآن كريم هدف عمده انبياء و اولياي الهي را، هدايث بشر و بيدار نمودن فطرت خداجوي انسان دانسته است. قرآن كريم روشهاي انبياي الهي و بزرگان دين را در امر هدايت و دعوت به سوي حقيقت، بر پايه ادب و احترام و بيدار نمودن فطرتها بر شمرده است؛ از جمله اين روشها ارسال پيام و نگارش نامه بوده است؛ كه نامه حضرت سليمان(ع) به ملكه سبأ از نمونههاي اين سنت حسنه است كه قرآن به آن اشاره نموده است.1پيامبر اكرم(ص) نيز به سران كشورها مكتوباتي را ارسال داشته و آنها را به دين اسلام دعوت نموده است.2
از نمونههاي اينگونه دعوت در عصر حاضر ميتوان به نامه امام خميني (ره) به گورباچف اشاره كرد. به نظر مىرسد كه نامه امام به گورباچف نيز بىتاثير از نامهنگارى پيامبر(ص) به سران دولتهاى بزرگ عصر خويش نبوده است؛ امام(ره) خود ميفرمايد: «خود رسولاكرم(ص) به طورى كه مكتوبشان در صحيح بخارى مضبوط است و آن طورى كه تاريخ ضبط كرده است، ايشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، يكى ايران، يكى روم، يكى مصر، يكى حبشه؛»3
در ادامه همان سنت، نامه امام (ره ) به گورباچف - رهبر وقت اتحاد جماهير شوروي - در شرايطي نگاشته شد که تحليلگران سياسي جهان در ترديد کامل, تنها نظارهگر تجديد نظرطلبي و آغاز تحولات دنياي کمونيسم بودند و قادر به اتخاذ موضعي روشن نسبت به رخدادهاي در حال وقوع بلوک شرق نبودند. امام (ره) با بينش برخاسته از مکتب وحي و فراتر از وقايع روزمره و اتفاقات سياسي به تحليل اين رويداد مهم پرداخت. پيش بيني شکست قطعي مارکسيسم در ميدان عمل و فروپاشي نظام الحادي کمونيسم, هشدار جدي نسبت به فروغلتيدن در دام قطب ديگر استکبار جهاني و نظام سرمايه داري غرب, تحقق وعدههاي الهي و بازگشت نهايي جامعه انساني به فطرت خداجوي خويش, از جمله نکات برجسته اين پيام بود که حضرت امام (ره) با دريافتي قرآني, آن را چند سال قبل از فروپاشي گوشزد نمودند.
اين پيام در چهاردهم دي ماه سال 1367 ش، توسط هيئتي که سرپرستي آن را حکيم متأله و مفسر قرآن, حضرت آيت الله جوادي آملي بر عهده داشتند, به هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي سابق (آقاي گورباچف) ابلاغ گرديد.4 نگاه امام به شوروي سابق يک نگاه چند بعدي و اساساً قرآني و مبتني بر عقلانيت ديني بود که آن را با بياني نافذ به گورباچف منتقل کردند؛ اين نامه نشان ميدهد كه ما اهل منطق، استدلال و فكر و عقلانيت هستيم، نه زور ميگوييم و نه حرف ناحساب ميزنيم.
اين پيام تاريخي كه برخاسته از حكمت و دور انديشي بر آمده از مكتب وحي بود، داراي جنبههاي مختلف و از منظرهاي متعدد ميتوان به تحليل و بررسي آن پرداخت. در اين مقاله در محورهاي پنج گانه به تحليل قرآني از جنبههاي فلسفه سياسي اين نامه تاريخي پرداخته ميشود.
جناب آقاي گورباچف!
بايد به حقيقت رو آورد؛ مشکل اصلي کشور شما مسألهي مالکيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشکلي که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشيده و يا خواهد کشيد. مشکل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.
قرآن كريم توحيد و خدا پرستي را مهمترين نياز بشر معرفي كرده و راز انسانيت انسان را در توحيد مداري دانسته است5 و بهگونهاي كه هر كس از حريم توحيد به در آمد و به حضيض شرك يا الحاد افتاد از مرز انسانيت به دور افتاده است.6 اديان ابراهيمي همواره بشر را در پرتو كمال مطلق تعريف كرده و حد تام او را در خداپرستي و خداشناسي دانستهاند و آن كس كه خدا را نشناخت خود را نشناخته است و هر كس خود را نشناخت در خسران ابدي است.7 بنابراين هيچ نعمتي بالاتر از توحيد و هيچ خطري بدتر از شرك نيست. توحيد حق محض و شرك، باطل صرف است و در باطل هيچ سودي نيست. توحيد جامع همه آرمانها و هدفهاي عالي انسان در مسير كمال است.
قرآن كريم ميفرمايد: مثل كلمه پاك توحيد مثل درخت پاك و سالمی است كه در زير زمين ريشه دوانيده و شاخههايش سر به آسمان كشيده است. اين درخت، هميشه ميوه ده و ثمر بخش است و هميشه بهار است؛ در همه فصلها و همه روزها ميوه فراوان دارد كه تمام شدنی نيست.8 زيرا با توحيد، اخلاق و امنيت اجتماعي حاكم و اصلاح رفتارهاي انساني سامان و بر بنيان محكم مستقر ميگردد.
قرآن آنگاه مثل ديگر ذكر میكند و میفرمايد: اما مثل سخن ناپاك و بی حقيقت مثل درختی است كه ريشهای نداشته باشد، قرار و ثبات و آرامشی نداشته باشد، اندك بادی آن را از ريشه میكند.9 امام خميني(ره) مشكل ماركسيسم را در عدم بنيان محكم و اساسي براي برقرار كردن جهانبيني بر آن ميداند.
در قرآن كريم موانع راه يابي به حريم توحيد بيان شده كه يكي از آنها «حسگرايي» و تعلق خاطر به زمين خاكي و چشم بر روي حقيقت عالي فرو بستن است؛10 مشكل عمده ماديون و ملحدان در حوزه معرفت شناسي اين است كه معيار و ميزان معرفت را فقط حس دانسته اند و هر آنچه را كه با حواس مادي خود درك ميكنند واقعيت پنداشته و مافوق محسوس را موجود نمي دانند. امام(ره) با اشاره به همين مسأله خطاب به گورباچف مينويسد:
لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد کنم که بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهان بيني خود را حس دانسته و چيزي که محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون ميدانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را که ماده ندارد، موجود نميدانند. قهراً جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يکسره افسانه ميدانند.
جاهليت قديم با تمسك به تقليد از بزرگان خود11 و ادله واهي به ماده و حس گرايش داشتند و از درون خود غافل بودند.12 در اين عصر نيز كمونيسم و برخي مكاتب فكري و سياسي غرب با جهل مدرن خود در علم گرايي صرف و نفي هرگونه امر متعالي و مابعدالطبيعه چشم به روي حقايق عالم بستهاند و هر چه حقيقت است را در حس خود ميجويند غافل از آنكه «آنچه را نپايد، دلبستگي را نشايد».13
قرآن كريم، هستي را در عالم ماده و محسوس خلاصه نمي كند و انسان را به ايمان به غيب و موجودات برتر از محسوس سفارش ميكند.14 در هستيشناسي قرآني جهان داراي مراتب نزولي و صعودي است كه عالم محسوس در پايين ترين مرتبه آن قررار دارد و ما فوق آن عالم برزخ و عالم ملائكه قرار دارد كه از ماده و اوصاف آن مجرد است و در رأس اين حرم هستي خداوند متعال قرار دارد كه از نواقص ماده بري است.15 لذا امام خميني(ره) مينگارد:
در حالي که معيار شناخت در جهان بيني الهي اعم از حس و عقل ميباشد و چيزي که معقول باشد، داخل در قلمرو علم ميباشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي که ماده ندارد ميتواند موجود باشد و همانطور که موجود مادي به مجرد استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متکي است. قرآن مجيد اساس تفکر مادي را نقد ميکند و به آنان که بر اين پندارند که خدا نيست وگر نه ديده ميشد (لن نومن لک حتي نري الله جهرة)16 ميفرمايد: (لاتدرکه الابصار و هو يدرک الابصار و هو الطيف الخبير).17 از قرآن عزيز و کريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم که از نظر شما اول بحث است.
حضرت آقاي گورباچف!
ممکن است شما اثباتاً در بعضي جهات به مارکسيسم پشت نکرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنيد، ولي خود ميدانيد که ثبوتا اين گونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به کمونيسم زد و شما دومين و علي الظاهر آخرين ضربه را بر پيکر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي با نام کمونيسم در جهان نداريم ولي از شما جدا ميخواهم که در شکستن ديوارهاي خيالات مارکسيسم گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا کنيد که آخرين لايههاي پوسيدهي هفتاد سال کژي جهان کمونيسم را از چهرهي تاريخ و کشور خود بزداييد. امروز ديگردولت هاي همسو با شما که دلشان براي وطنشان و مردمشان ميطپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منافع زيرزميني و رو زميني کشورشان را براي اثبات موفقيت کمونيسم - که صداي شکستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است - مصرف کنند.
در فلسفه سياسي اسلام، نبرد حق و باطل ريشه در اعماق درون آدميدارد و سپس اين تضاد دروني ميان عقل و هواهاي نفساني به جامعه كشيده ميشود و در گروههاي اجتماعي و نظام هاي سياسي خود نمايي ميكند.18در طول تاريخ جوامع سياسي همواره با دو بينش در مقابل يكديگر صف آرايي كردهاند؛ بينش الهي و توحيدي با بينش مستكبرانه و شرك آلود. حق و باطل هميشه در حال جنگ بوده اند و قرآن ميفرمايد: «ما روزهاي شكست و پيروزي را به نوبت بين مردم قرار ميدهيم.»19 ولي وعده پيروزي نهايي حق را بر باطل بشارت داده است. باطل طفيلي و فرع بر حق است و زاهق است؛20 يعني يك چيز رفتني و طفيلي و فرعي است.21
قرآن در در سوره رعد مثال جالب و پر معنايي را در استواري حق و زوال باطل بيان داشته است، در آيه 17 ميفرمايد: «خداوند آبى از آسمان نازل كرد و [بر اثر ريزش اين باران بر كوهها و بلنديها] از هر دره و رودخانه به اندازه ظرفيتشان سيلابى جريان يافت، و سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد، همانگونه كه وقتي فلزي را روي آتش ميگذارند تا از آن زيور يا وسيلهاي بسازند چنين كفي در سطح آن آشكار ميشود و مواد اصلي ته نشين شده و مواد زائد روي آن را ميپوشانند، خدا حق و باطل را چنين مثل مى زند، و اما كف به كنار افتاده نابود مى شود، ولى چيزى كه به مردم سود مىدهد در زمين مىماند، خدا مثلها را چنين مىزند»22
پس در واقع باطل كف روي آب است. باطل براي مدتي بر نيروي حق سوار ميشود و روي آن را ميپوشاند اما اين نظام حق است كه در سراسر تاريخ رو به پيشرفت و تعالي است.23 انبياي الهي همواره مناديان بينش توحيدي بوده و مردم را به توحيد و پرستش واحد متعال ميخواندهاند و آنها را از شرك و تباهي و استكبار بر حذر ميداشتهاند. بينش توحيدي كه مطابق فطرت و ذات انسان است تنها دژ محكم براي رهايي از اسارتهاي شيطاني و مستكبرانه و پناه بردن به وادي ايمن است. قرآن به ما ميگويد ديدتان را وسيع كنيد و آيندهنگر باشيد و ببينيد كه باطل فقط براي چند صباحي غلبه ظاهري بر نيروي حق دارد و مدتي خداوند به آنها مهلت ميدهد و در عذاب و شكست آنها تسريع نميكند اما در نهايت باطل به شكست ميانجامد. 24 اين سنت قطعي خداوند متعال در تاريخ است و سنت خداوند را هيچ كس نميتواند تغيير دهد.25 لذا با اين مباني قرآني است كه امام (ره) زوال و نابودي كمونيسم را به سران كاخ كرملين تذكر ميدهد چون آنگاه كه دولتهاي كمونيستي به زور شمشير و قتل و كشتار سرزمين هايي را از دين خالي كردند و آن را افيون تودهها و مخدر اجتماع دانستند و بر اريكه قدرت مادي و پوشالي سوار شدند؛ اين وعده حقه قرآن در گوش و جان موحدان عالم ندا ميداد كه روزي اين قدرت پوشالي به نابودي كشيده خواهد شد. 26 بر طبق همين سنت قطعي زوال باطل است كه امام(ره) گورباچف را از افتادن در دام غرب بر حذر ميدارد؛ چرا كه آنها نيز پاسخگوي نيازهاي واقعي اجتماع و فطرت كمال طلب انسان نيستند بلكه بايد براي خلاصي از مشكلات به خويشتن خويش بازگشت و نياز اصلي آدمي را يافت.
جناب آقاي گورباچف!
براي همه روشن است که از اين پس کمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو کرد، چرا که مارکسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست چرا که مکتبي است مادي و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت که اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد.
بنابراين باطل رفتي و حق ماندني است و بانگ اذان بر منارههاي مساجد كشور كمونيسم نشانه تحقق وعدههاي خداوند متعال است.
آقاي گورباچف!
وقتي از گلدستههاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت (صلي الله عليه و آله و سلم) به گوش رسيد تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت،
اصولاً ميل نداشتيم شما را در پيچ و تاب مسايل فلاسفه اسلاميبيندازيم. فقط به يکي دو مثال ساده و فطري و وجداني که سياسيون هم ميتوانند ازآن بهره ببرند بسنده ميکنيم:
اين از بديهيات است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بيخبر است. يک مجسمهي سنگي يا مجسمهي مادي انسان هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است، در صورتي که به عيان ميبينيم که انسان و حيوان از همه اطراف خود آگاه است؛ ميداند کجاست، در محيطش چه مي گذرد، در جهان چه غوغايي است. پس در حيوان و انسان چيز ديگري است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نميميرند و باقي است. انسان در فطرت خود هر کمالي را بطور مطلق ميخواهد و شما خوب ميدانيد که انسان ميخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد.
هر مکتب سياسي که ادعاي عرضه عاليترين بينش فکري، منش و روش زندگي و تعيين تکليف سياسي براي انسان را دارد ضرورتاً بايد انسان را معني کند و به سئوالاتي که درباره ابعاد وجودي او مطرح است پاسخ گويد. نداشتن يك جهانبيني صحيح و فقدان يك ديدگاه درست دربارة خدا، جهان، انسان و تعليم و تربيت و همچنين عدم آشنايي با ساختار وجودي انسان ازديدگاه وحي، سبب بروز بحران شديدي در ارزشها و ناهماهنگي فراوان در فرآيند نظام سياسي و مناسبات اجتماعي در جهان گرديده است.
قرآن كريم براي انسان ارزش و جايگاه مهم و بلندي را ترسيم نموده28 و هدف غايي خود را هدايت انسان و راه سعادت بشر معرفي كرده است.29 قرآن به بررسي عميقترين زواياي وجودي انسان پرداخته و براي آن اصول پايدار تنظيم نموده است. از منظر قرآن كريم شناخت انسان از اهمّيت ويژهاي برخوردار است؛ لذا انسان موجودي بي سرو ته مطرح نميشود كه نه گذشته او معلوم نباشد و نه از آينده آن خبري، بلكه شخصيت انسان در مبدأ و معاد مطرح ميشود و در اين صورت است كه معنا پيدا ميكند.30
با تأمل در آيات قرآن، در مييابيم كه انسان تنها موجودي مادي نيست، بلكه داراي وجودي ماورايي است كه بعد از مرگ در نشئة طبيعت نيز باقي ميماند و حياتي جاويد و سعادت يا شقاوتي ابدي خواهد يافت. در واقع حقيقت و انسانيت انسان به روح اوست و جسم، تنها به منزلة ابزاري براي فعاليت و مركبي براي سير و حركت روح در اين دنيا تلقي ميگردد.31 سرشت خاكي و جنبه مادي انسان، همواره وي را به طرف خاك و ارزشهاي فاني سوق ميدهد و فطرت و بعد ملكوتي، او را به سوي جنبههاي روحي و ارزشهاي معنوي و عالم ملكوت ميخواند.32
نگاه ويژه امام (ره) به انسان، نگاهي است برآمده از متن قرآن كريم و براهين استدلالي حکمت متعاليه و افق وسيع انسان شناسي قرآني است. از ديدگاه امام(ره) كرامت و ويژگي اصيل انسان نسبت به ديگر موجودات در فطرت او نهفته است. ايشان در نقد انديشههايي كه انسان را فقط در بعد طبيعت انسان محدود ميداند ميفرمايد: «اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش را ميبينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت، نه عمق طبيعت، اين سطح طبيعت را مي بينند.»33 اما خود امام(ره) با توجه به اصل فطرت و جنبه الهي و آسماني انسان منظري وسيع از همه انسان ترسيم ميكند و معتقدند كه فطرت، منشأ حركت و تكاپوي دايمي انسان به سوي كمال است. انساني كه به دنيا ميآيد، حيواني است كه درونش استعداد انسان شدن را دارد، و رو به سوي كمالات مطلق دارد و در نهايت غايت اصلي استعدادهاي فطري او، لقاءالله است.34
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدميدل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم انسان ميخواهد به حق مطلق برسد تا فاني در خدا شود. اصولا اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانهي وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است.
جناب آقاي گورباچف!
اکنون بعد از ذکر اين مسايل و مقدمات از شما ميخواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص کنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، که به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است که ميتواند وسيلهي راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممکن است شما را براي هميشه از مسالهي افغانستان و مسايلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ... با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد که ديگر اينگونه فکر نميکنيد که مذهب مخدر جامعه است.
پس از رنسانس در غرب به علت تحرف آيين مسيحيت و عدم هماهنگي آموزههاي آن با فطرت و عقل بشري و همچنين رويكرد نا صواب كليسا، دين مورد بي مهري فراوان قرار گرفت و دنياي غرب با يك دست همه اديان را به كنج عزلتخانه فردي نشاندند و آن را از حضور در صحنههاي سياسي و اجتماعي بيرون راندند. اين بي مهري را چنان گسترش دادند تا آنكه دين را افيون تودهها و مخدر اجتماع معرفي كردند. نظام كمونستي در قسمت وسيعي از كره خاكي به نفي و ضديت با دين پرداخت و هزاران نفر را قتل عام نمود و بيش از 70 سال مانع از هرگونه فعاليت و انديشه ديني بود؛ كمونيستها با اين تفكر به دنبال كسب آسايش و امنيت تودهها بودند، اما اين هدف نه تنها محقق نشد، بلكه به يكي از ديكتاتوري ترين حكومتها مبدل گشت.
از ديدگاه قرآن كريم دين، عنايت خداوند متعال به انسان از طريق وحي بر طبق مقتضاي فطرت و ذات بشر است كه هدف آن سعادت و كمال يابي انسان است.35 دين اسلام براي تمام ابعاد فردي و اجتماعي انسان داراي برنامه جامع است36 و با آموزههاي مطابق فطرت و تعبيه عنصر عقلانيت و اجتهاد مستمر، حقانيت خود را براي بشريت تا پايان جهان به اثبات رسانده است.37
براساس آموزههاي قرآن كريم نيازهاي اصولي و دغدغههاي اساسي بشر در اسلام نهفته است و با تمسك به اين رحمت واسعه حق تعالي و صراط مستقيم ميتوان به سعادت مطلق رسيد.38 دين اسلام تنها راه نجات بشريت از هواي نفساني و رهايي از اسارتهاي ظاهري و باطني39 و وصول به بارگاه امنيت و آسايش40 است. و از برنامههاي اصلي قرآن تحقق قسط و عدالت براي همه بشريت است41 و بواسطه اين دين توحيدي، انسان كرامتمند و داراي عزت فردي و اجتماعي است كه سر در مقابل شرق و غرب فرو نياورد و با اتكا به منبع لايزال الهي طريق سعادت را بجويد.42 قرآن كريم ديني را كه اين آثار را نداشته باشد و پاسخگوي نيازهاي اصيل فطري انسان نباشد دين سامري مينامد كه به سوي آتش در سقوط هستند.43
امام خميني(ره) خلأ انسان امروز را خلأ اعتقادي ميداند و راه نجات كشورهاي غربي و شرقي را در بازگشت به دين معرفي ميكند. ايشان با تفكر قرآني خويش خط بطلاني بر هر دو شعار «جدايي دين از سياست» و «افيون تودهها و مخدر اجتماع» كشيد و در مرحله نظر و عمل مدعاي قرآني خود را كه دين توان اداره امور جامعه را دارد به اثبات رساند. ايشان در مرحله نظر با تأليفات متعدد و در باب انديشههاي سياسي و اجتماعي اسلام و بيانات گرانبها و نامهها و پيام هاي پر مغزي همچون نامه تاريخي به گورباچف و همچنين در مرحله عمل با ايجاد نظام جمهوري اسلامي بر پايه دين اسلام به همه جهانيان نشان داد كه دين اسلام همواره زنده است و توان هدايت و اداره امور انسان را در ابعاد فردي و اجتماعي به سوي سعادت و تعالي را دارا است.
امام خميني(ره) دين اسلام را منشأ آزادي خواهي و رهايي از اسارتهاي مادي و معنوي و تحقق عدالت در ايران ميداند كه به كسب استقلال و حفظ سرمايههاي مادي و معنوي و خروج از سيطره قدرتها و ابرقدرتها منتهي گرديد.
راستي مذهبي که ايران را در مقابل ابر قدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟! آيا مذهبي که طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟! آري مذهبي که وسيله شود تا سرمايههاي مادي و معنوي کشورهاي اسلامي و غير اسلاميدر اختيار ابر قدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد کشد که دين از سياست جداست، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلکه مذهبي است که مردم ما آن را مذهب آمريکايي مي نامند.
بنابراين با اين پشتوانه نظري و عملي است كه امام(ره) در پايان نامه خويش به ابر قدرت شرق مي نويسد:
در خاتمه صريحا اعلام مي کنم که جمهوري اسلامي ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي ميتواند خلا اعتقادي نظام شما را پر نمايد و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم ميشمارد.
نگرش جدي به اسلام ممکن است شما را براي هميشه از مسالهي افغانستان و مسايلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريک ميدانيم.
قرآن كريم يكي از سنتهاي انبياي الهي را در دفاع از حقوق مستضعفين و حفظ پا برهنگان معرفي كرده است، آنگاه كه زر اندوزان و ثروتمندان هر قومي به پيامبر خود ميگفتند: پابرهنگان و ضعفا را از خود دور كن. پيامبران ميفرمودند: ما هر گز اين مؤمنان ستم ديده را از خود طرد نمي كنيم.44 بلكه وظيفه خود ميدانستند كه با تمام قدرت از آنها دفاع كنند. همچنين از وظايف مهم انبيا اجراي عدالت و قسط در سطح جامعه است، و بر همه مؤمنان است كه حقوق ديگران را رعايت و به دفاع از حق مظلومان و ستم ديدگان برآيند.45
امام(ره) نيز به عنوان رهبر مسلمين جهان، همچون انبياي الهي و با تأسي به سنت ايشان به دفاع از حقوق مؤمنان و موحدان عالم بر خواست و در اين نامه به دفاع از موحدان شوروي برآمد كه بيش از 70 سال از ابتداييترين آزاديهاي مشروع خود منع بودند و همچنين مسئله افغانستان و مردم ستم ديده آن ديار را خاطر نشان ميكند و وظيفه خود ميداند كه از آنها دفاع كند.
نامه تاريخي امام(ره) به گورباچف كه با بينشي برخاسته از مكتب وحي و الهام از معارف قرآني و سنت انبياي الهي شكل گرفته بود، در جهت ابلاغ نداي فطرت و پيام توحيد و بيان كارآمدي دين اسلام و معارف قرآني در پاسخ گويي به نيازهاي فكري و اعتقادي نسل معاصر بود. امام (ره) با پيشگويي از آينده كمونيسم، آنها را از افتادن در ورطه ليبرال دموكراسي و نظام سرمايه داري جهان غرب برحذر داشت و راه نجات جامعه جهاني را در بازگشت نهايي جامعه انساني به فطرت خداجوي خويش دانست. اين پيام كه بر گرفته از فلسفه سياسي قرآن كريم است، نه تنها براي شخص آقاي گورباچف و كشور شوروي سابق در مقطع زماني خاص بود بلكه پيامي است زنده و جاويد براي همه ابرقدرتهاي شرقي و غربي كه انسان را از فطرت خداجوي خويش جدا كرده و در جهان مادي غوطه ور ساختهاند.
1. نمل، آيه: 29.
2. احمدي ميانجي، علي، مكاتيب الرسول، تهران، دارالحديث،1380.
3. صحيفه نور، ج 1، ص118.
4. جوادي آملي، عبدالله، آواي توحيد، چ پنجم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1373، ص 24.
5. فاطر، آيه: 15؛ اعراف، آيه: 172.
6. بقره، آيات: 7 و171؛ اعراف، آيه: 179.
7. حشر، آيه: 19؛ اعراف، آيه: 53.
8. ابراهيم، آيات: 24 و 25.
9. ابراهيم، آيه: 26.
10. فرقان، آيه: 21؛ نجم، آيات: 29-30؛ جاثيه، آيه: 24.
11. احزاب، آيه: 67.
12. جاثيه، آيه: 24؛ انفال، آيه: 31؛ بقره، آيه: 55؛ نسا،، آيه: 153.
13. سعدي
14. بقره، آيه: 3.
15. ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، معرفت شناسي در قرآن (تفسير موضوعي ج13) قم، نشر اسراء، 1379.
16. بقره، آيه: 55.
17. انعام، آيه: 103.
18. .1صدر، شهيد سيد محمد باقر، سنتهاي تاريخ در قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1369؛ ص 259.
19. آل عمران، آيه: 140.
20. انبيا، آيه: 18.
21. مطهري، شهيد مرتضي، حق و باطل، چ نهم، تهران، صدرا، بهار1367، ص48.
22. رعد، 17. ترجمه به مضمون آمده است.
23. نهج البلاغه ، خطبه50.
24. كهف، آيات: 58-59؛ نحل، آيه: 61؛ فاطر، آيه: 45.
25. سبا،، آيه: 19؛ حاقه، آيات: 7-8.
26. اسري، آيات: 76-77.
27. مقصود از انسان شناسي سياسي، نوع خاصي از شناخت انسان است كه در نظر و عمل سياستمداران و نظريه پردازان سياسي تاثير گذار است.
28. بقرة، آيات: 30-39.
29. بقره، آيه: 2.
30. ر.ك: الميزان ج 1، ذيل آيات 30 تا 39 بقره؛ تفسير تسنيم، ج3؛ تفسير موضوي قرآن ج10 و 11.
31. سجده، آيه: 8. حجر، آيه: 29، مؤمنون، آيات: 12- 14.
32. ر.ك: تفسير الميزان، ج16، ص182. همچنين: مطهري مرتضي، مجموعه آثار، ج3(فطرت)، تهران، صدرا، 1375.
33. صحيفه نور ج ۷، ص228-229.
34. بقره، آيات: 135-140؛ ابراهيم، آيه:67؛ ر.ك: شرح چهل حديث، امام خميني؛ الميزان، بيروت، اعلمي،1417ه.ق، ج1 ص306.
35. روم، آيه: 30. براي اطلاع بيشتر ر.ك: فطرت در قرآن، آيت الله جوادي آملي، قم، تشر اسرا، 1378؛ فصل چهارم، ص145-208.
36. مائد، آيه: 5.
37. سبأ، آيه: 28. و ر.ك: مطهري، شهيد مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، چ 17، تهران، صدرا، 1380؛ ج1، ص180- 240.
38. آل عمران، آيه: 103؛ انعام، آيه: 153.
39. اعراف، آيه: 157
40. رعد، آيه: 28.
41. حديد، آيه 25.
42. نساء، آيه: 139.
43. قصص، آيه: 41.
44. هود، آيات: 27-29.
45. حديد، آيه 25.